ايران من

عمر آنقدر کوتاه است که نمی‌ارزد آدم حقیر و کوچک بماند. (دیزرائیلی)

تصویر: جنینی در دل کوه !!!

تصویر: جنینی در دل کوه !!!

بدون شرح !!!
 
جنینی در دل کوه ,عکس جالب,
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: یک شنبه 19 آبان 1392برچسب: تصویر,جنینی ,دل کوه, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکسهای جدید خرم سلطان در تبلیغ تلویزیونی

عکسهای جدید خرم
سلطان در تبلیغ تلویزیونی


ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:عكس جالب ,برتر , عکسهای جدید, خرم سلطان ,تبلیغ تلویزیونی, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستان کوتاه و آموزنده آسایشگاه سالمندان
داستان کوتاه و آموزنده آسایشگاه سالمندان

 


ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: چهار شنبه 1 آبان 1392برچسب:حكايت,داستان,آموزنده, داستان ,بسیار زیبا, حكايت كوتاه, آسایشگاه سالمندان,׀, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکسهای طنز و باحال

 

عکسهای طنز و باحال  (150)

ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:عكس جالب ,برتر ، عکسهای طنز و باحال , ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

سرانجام قصه ی چت…

شدم با چت اسیر و مبتلایش – شبا پیغام می دادم از برایش

به من می گفت هیجده ساله هستم – تو اسمت را بگو، من هاله هستم ب

گفتم اسم من هم هست فرهاد – ز دست عاشقی صد داد و بیداد

بگفت هاله ز موهای کمندش – کمان ِابرو و قد بلندش

بگفت چشمان من خیلی فریباست – ز صورت هم نگو البته زیباست

ندیده عاشق زارش شدم من – اسیرش گشته بیمارش شدم من

ز بس هرشب به او چت می نمودم – به او من کم کم عادت می نمودم

در او دیدم تمام آرزوهام – که باشد همسر و امید فردام

برای دیدنش بی تاب بودم – زفکرش بی خور و بی خواب بودم

به خود گفتم که وقت آن رسیده – که بینم چهره ی آن نور دیده

به او گفتم که قصدم دیدن توست – زمان دیدن و بوییدن توست

ز رویا رویی ام او طفره می رفت – هراسان بود او از دیدنم سخت

خلاصه راضی اش کردم به اجبار – گرفتم روز بعدش وقت دیدار

رسید از راه، وقت و روز موعود – زدم از خانه بیرون اندکی زود

چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت – توگویی اژدهایی بر من آویخت

به جای هاله ی ناز و فریبا – بدیدم زشت رویی بود آنجا

ندیدم من اثر از قد رعنا – کمان ِابرو و چشم فریبا

مسن تر بود او از مادر من – بشد صد خاک عالم بر سر من

ز ترس و وحشتم از هوش رفتم – از آن ماتم کده مدهوش رفتم

به خود چون آمدم، دیدم که او نیست – دگر آن هاله ی بی چشم و رو نیست

به خود لعنت فرستادم که دیگر – نیابم با چت از بهر خود همسر

بگفتم سرگذشتم را به «جاوید» – به شعر آورد او هم آنچه بشنید

که تا گیرند از آن درس عبرت – سرانجامی ندارد قصّه ی چت

نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

عکس: پورعرب در کنار ملک مطیعی و وحدت

شبکه ایران: ابوالفضل پورعرب این روزها درصدد آن است که پس از بازیابی سلامتی اش در تازه ترین فیلم سعید سهیلی با عنوان «کلاشینکف» ایفای نقش کند.


ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

(تصاویر) عجیب و دیدنی از همه جا

فرارو- پدیده ها و
اتفاقات عجیب و غریب در دنیای امروز کم نیست، از پدیده های طبیعی گرفته تا
راهکارهای عجیب افراد برای حل مسائل روزانه و حتی ماجراجویی برخی افراد؛ در این بین
عکاسان تنها با حضور تصادفی و یا به موقع می توانند تصویر جذابی برای دیگران رقم
بزنند


ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

داستانی عجیب ولی واقعی (آزار واذیت توسط جن ها)
 
 

ادامه مطلب
نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گلدان شمعدانی

 

 

 توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه می کردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز. زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت و شاخه های اضافی را می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود. زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.

گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت: «نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟» بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت: «اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفابخش اتاقمان باشند. چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت. کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.»
 
                                                                                 به نقل از صفحه  «یادداشت های بی تاریخ» دکتر صدرالدین الهی

 

نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:گلدان شمعدانی ,, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

مرابغل كن

روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى‌ حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى‌کرد براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت: «مرا بغل کن.»

 زن پرسید: «چه کار کنم؟» و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد. با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند.

شوهرش با تعجب پرسید: «چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم.»

زن جواب داد: «دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند.»

شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى «مرا بغل کن» چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است. عشق چنان عظیم است که در تصور نمی گنجد. فاصله ابراز عشق دور نیست. فقط از قلب تا زبان است و کافی است که حرف های دلتان را بیان کنید.

 

 
 

 

نویسنده: عزت اله ׀ تاریخ: سه شنبه 29 مرداد 1392برچسب:عشق, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ ايران من خوش آمــــــــــــــــديد.


لینک دوستان

لینکهای روزانه

جستجوی مطالب

طراح قالب

CopyRight| 2009 , ezzat.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.COM